ای حضرت گل سوی گلستان گذری کن
با آمدنت فصل خزان را سپری کن
از هجر تو سیمرغ دلم مشت پری شد
این صید گرفتار قفس را سفری کن
جز حسرت روی تو دگر هیچ غمی نیست
ای مونس جان سوی گدایان نظری کن
سخت است که عاشق رخ معشوق نبیند
برقع بگشا جان من امشب خطری کن
مهدی تو بیایی غمم انجام بگیرد
با آمدنت شام دلم را سحری کن
عمر آدم بالا می رود و در همان حال رو به اتمام است و چه سرعتی دارد این چرخ گردان هستی امروز که چشمم به فهرست این دفتر افتاد فقط حقارت انسان فرصت محدود و بی اهمیتی اکثر آنچه برایمان مهمترین موضوع است نمودار شد
فرصت محدود کار تلاش دوستی دشمنی فرصت محدود برای خواندن و نوشتن و ماندن
براستی که سخت عجیب است یدرک و لایوصف (درک شدنی لکن وصف ناشدنی) کدامین نیمه ی شعبانی بود که تنها درین شهر بسر میشد و امروز نیمه ی شعبانی دیگر چه خواسته ها و اهدافی که آمال و آرزو ماندند یا در طومار خاطرات پیچیده شدند هر چه بود گذشت
چه هدیه های زیادی که مهر ناسپاسی بر آنها خورد و هستند یا گذشتند حیف و حیف و حیف
به هرچه داده ای الحمد لله
به هرچه کرده ام استغفر الله
چه دوستان و همخوانان زیادی که درین مدت خواندمشان و شنیدمشان شاید چهار دوره دوستان متفاوت آنهم در دوره های مختلف زندگی همه در یک صفحه ی مجازی
هروقت فهرست این دفتر را میبینم میخندم می اندیشم میترسم و میترسم
جانا خریدار تو ام خواهی نخواهی
مومن به ایمان تو ام فی کل حال
انی گدا ابن الگدا ابن الگدایم
انت الرضا ابن الرضا ابن الرضایی
من گمرهم در چاه ظلمانی اسیرم
تو هادیی و رهنمایی گمرهانی
پاکیزه ای آیه ی تطهیر شانت
پاکیزگان را پیشوا و مقتدایی
سلام بر چهارمین علی - دهمین رضا - ساکن سامرا - النقی - امام هادی
حسینا من ز تو شرمنده هستم
غلط کردم که ره را بر تو بستم
اسیر دست شیطان گشته بودم
نمک خوردم نمکدان را شکستم
بگو تا خواهرت من را ببخشد
چرا که قلب طفلانت شکستم
به زندان گنه افتاده بودم
کنون بر خوان احسانت نشستم
نبودم حر ولی گردیدم آزاد
غلام تو شدم آزاده گشتم
دعای مادرت اعجاز کرده
که من از ذلت دنیا گسستم
ادب کردم به زهرا مادر تو
شهادتنامه ام را داده دستم
مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّى یَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللَّهِ
أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِیبٌ
پندارید به بهشت می روید در حالیکه انچه بر گذشتگانتان آمد بر شما اتفاق نیفتد
همان سختیها و تنگدستیها که کشیدند و تزلها که برایشان رخ داد
تا آنجا که پیامبر و پیروانش بگویند پس خدا کی به داد ما می رسد.
آگاه باشید یاری خدا نزدیک است.
-سوره ۲ آیه ۲۱۴
۲. لا تَتورّطُ بِالحُبّ
فَهُناکَ قاضی اِسْمُه "الإشتیاق"
لا یَرْحمْ أحَد
پای در سرزمین عشق مگذار
آنجا جانستانی است بیرحم
به نام "اشتیاق
-نزار قبانی
۳.آیا تو کجا و ما کجاییم
تو زان که ای و ما کجاییم
ماییم و نوای بی نوایی
بسم الله اگر حریف مایی
-لیلی و مجنون
۴. بدجوری ریختن سر سفره ی انقلاب
ریختن تو حساب بانکی
-قاتل اهلی
۵.
در نیمه شبی که به او می اندیشیدم برایش نوشتم
------------------------------------------------------------
اندیشه ام بر محور موی تو میچرخد
در کوچه ی پر پیچ گیسوی تو میچرخد
آری تمام آرزوهایم لبان توست
از آرزو گفتم
تمام آرزوی من هان با تو ام
لبخند شیرین خدا با من
تو با تمام آنچه بر لب داری از لبخند
یک شب برایم آرزو بودی
حتما تو هم با خود هزاران آرزو داری
صد آرزو پیدا و صدها آرزو پنهان
اما کدامینشان به قیمت با تو هم وزنند؟!
با من بگو آنها کنار تو کنار آسمانت چند می ارزند؟!
تو آرزو داری شبی آرام در آغوش گرمی سر کنی تا صبح
یا جاده ای را طی کنی آرام
یا هر چه من حتی نمیدانم بیانش را
اما ولی زیبای من امشب همین الان
که ما در فکر دیداریم
صدها هزارن دختر زیبا فغان و گریه و شیون به پا کردند در فکر دیدارند با اجساد شوهر یا برادر یا پدر
در این شب زیبا
صدها هزارن کودک عریان گرسنه تشنه در سرما سر بر سرای مرگ می سایند
آری تمام آرزویش مرگ شد امشب
و ما اینجا
نفرین بر این مردم
نفرین بر این فرهنگ
نفرین بر این خواب گران ما
نفرین به ما و آرزوی ما اگر آرام بنشینیم
خاموش بنشینیم
باید قدم برداشت
باید من و تو ما
با آرزوی خود با هرچه در این زندگی داریم
با آبروی خود
باری سمت حقیقت گام برداریم.
ماهی که در آب اوفتد قیمت بداند آب را
۲. شیخ را گفتم کس باشد که از بند هرچه دارد برخیزد؟
شیخ گفت کس آنکس بود
گفتم چون هیچ ندارد زندگی به کدام اسباب کند؟
شیخ گفت
آنکس که این اندیشد هیچ ندهد و آنکس که همه بدهد این نیندیشد
عالم توکل خوش عالمیست و ذوق آن به هرکس نرسد
۳.امروز پس از مدتها گوش را به صدای آوازی سپردم
متناسب و پر معنا از آنها که پشت سر هم میگذآری پلی شود حتی آهنگ پیشوازت میکنی(۲۴۷۷۲)
سعدی را گفت چو جورش میبری نزدیک او دیگر مرو
پاسخ داد ای بی بصر من میروم؟
او می کشد قلاب را
هر چند مدتیست احساس می کنم من میروم اما اینقدر هست که بگویم من هم مثل همه تجربه کردم احوالی را که او بکشد و بکشاند قلاب راا
و چه خوش لحظه ها و ماندنی خاطره ها و بهترین نتیجه ها بوده برایم
زاندازه بیرون تشنه ام کن ساقی و مرا در همان تشنگی بگذار
ازین سیرابی دروغین خسته ام
درد خواهم درد ای یار نکو
«باری بکش قلاب را»
چان چه باشد که نثار قدم یار کنم
این متاعیست که هر بی سر و پایی دارد
ماه رمضون امسال هم برای من از همون موارد «او می کشد قلاب را » بود
مینویسم تا یادم بمونه اگه سال دیگه زنده بودم باز بگم خدایا کرمت رو شکر
دلچسبتر از نوشتن برای من خوندن خاطراته
امسال هم ادامه ی همون تقویم پارسال رو پر میکنم و گاهی واقعا لرز تموم بدنم رو میگیره که خدایا چقدر بزرگی
خاطرات امروز زمانی آرزوهای ما بودند و آرزوهای امروز خاطرات میشن
اینروزها دغدغه ی خونه دارم اما هر وقت میخوام دعا کنم یاد آسیه زن فرعون می افتم که گفت
«رب ابن لی بیتا عندک فی الجنه » (شایدم مضمونش)
خدایا برای من خانه ای کنار خودت تو بهشت بنا کن
خدایا امسال و اینوقت دنبال خونه ام میدونم سال دیگه این فقط یه خاطره میشه و تو بزرگی
از همین الان میگم شکرت چه خانه بدهی یا نه
پ ن : جناب مستطابِٰ همسرِ خانمت پسرِ پدر مادرت اگه اتفاقا رمضان ۹۹ این نوشته رو خوندی خجالت زده نباشی
خدا همیشه بزرگه
پ ن ۲:خدایا خدایا تو با آن بزرگی در آن آسمانها دعایی بدین کوچکی را توانی برآورد آیا؟
تتمه:خدایا متشکرم اینقدر اطمینان دارم که هرچه خیر هست رو میدی برا همین این آخرین باریه که در موردش میگم
بعد نوشت:تو آنقدر خوبی خدایا که هیچوقت از خواستنِ از تو سیر نمیشم
تتمه ۲: خدا ی مهرون اون خونه ی تو بهشت .(با پررویی میخوام بگم یادت نره روم نمیشه)
پیوست : اللهم صل علی محمد و آل محمد
پیوست ۲ :بار خدایا تو را میخوانم به بالاترین مرتبه ی نور وجودت که هیچ تاریکی عدم در او راه ندارد
و این چه سخن نابجاییست از من زیرا که تو تمام مراتب نورانیتت کاملترین و برترین درجات نور وجودند
خدایا تو را میخوانم به تمام مراتب نورانیتت
پیوست۳ :خیال سلطنتم بود بندگی تو کردم
هوای خواجگی ام بود خدمتِ تو نمودم
خداوندا ! ذهنیات ترمزوارم را به فنا بسپار تا توقف بی جا نکنم .
خدایا ! قدرتی ده تا بتوانم از خود پاسداری کنم ، که ناگه ! خود را بر مرکب شیاطین نبینم که پیاده شدن از ان کاریست مشکل ،
و اگر موفق نشوم با ذلت و خواری به جهنم می برند ، پس! یا رب ارحم ضعف بدنی
خدایا ! قدرتی ده که بتوانم به حمام تفکر روم و با آب مطهر فکر وجودم را تطهیر کنم و در رجعت از حمام با لباس یقین و با حالتی آرام که ناشی از سکینه خاص خوبان است در حجله عشق قدم بردارم و عروس مرگ را در آغوشم بفشارم و با هم در قبر معاشقه کنیم و نظاره گر رضایت « مقلب القلوب » گردیم که لذتی را بالاتر از این نمی بینم .
خدایا ! شب موعود نزدیک و نزدیکتر می شود و برای ان شب خیلی باید توشه برداشت ، و خود مطلعم که تنها چیزی که ندارم توشه شب وصال است ، پس خود کوله بارم را با لطف و کرمت مملو از ایمان به خودت گردان و زوائد انرا که جای برای خود اشغال کرده اند ، اعم از ترس و دلهره را بردار تا بتوانم همچو پروانه عاشقانه به گرد « مرگ » بگردم و از این چرخش لذت برم.
وی نوشت :کاش هنگام مرگ همین فضا را تجربه کنم اگر اینگون هباشد مشتاق دیدارش هستم از همین الان فقط کاش و کاش و کاش
پی نوشت: متنی فوق بر گرفته از کانال سید صدرا قم در تلگرام می باشد.
یار عیسوی مذهب میل مذهب ما کن
یا بیا مسلمان شو یا مرا نصارا کن
همرهم به مسجد آ مومن و مسلمان شو
یا مرا ببر با خود ساکن کلیسا کن
کاسه ی سرم کشتی هر دو دیده ام طوفان
ناخدا بیا بنشین سیر موج دریا کن
از زبور و از تورات از قرآن و از انجیل
دلبرا بیا بگذر صفحه ی دلم وا کن
شاعر؟؟
کفاره ی شرابخوریهای بی حساب
هشیار در میانه ی مستان نشستن است
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
«لعمرک انهم لفی سکرتهم یعمهون»
قسم به جان تو (ای پیامبر) که آنان در مستیشان سرگردانند .
سوره ی حجر آیه ۷۲
داستانی رو از کودکی شنیده بودم مضمونش این بود:
جادوگری نیمه ی شب معجون دیوانگی رو داخل چشمه ی شهر که مردم ازون آب میخوردند میریزه
یکی از مردم متوجه میشه فردا هرچی به مردم میگه آب چشمه آلوده شده هیشکی گوش نمیکنه و همه از چشمه آب میخورن و همه دیوانه میشن
اون آدم که آب نخورده بود سالم مونده بود هرچی فریاد میزد کسی گوش نمیکرد فرداش همه ی مردم دیوونه شدن غیر از اون عاقل
اما همه ی دیوونه ها به اون عاقل میگفتن تو دیوونه ای
عاقلی در میان دیوانه ها تنها مونده بود هرچی میگفت شما دیوونه اید اونها بهش میخندیدند
آخر داستان اون عاقل هم دیگه خسته شد و از دست اذیت آزارهای اون دیوونه ها تصمیم گرفت اون هم از آب چشمه بخوره
و گرنه تا عاقل باشی باید بین دیوونه ها طعنه ی دیوانگی بشنوی
پ ن : شخصا از آن هشیارانی که در جامعه دیوانگی و مستی من و امثال مرا تحمل میکنند عذر خواهم .
+ حرف دیگر اینکه نباید تعجب کرد از آنان که به پیامبران گفتند شما مجنونید
دروغ نمیگفتند
از نگاه یک دیوانه عقل حکم جنون دارد و عاقل جایگاه مجنون.
پیوست : استغفر الله ربی و اتوب الیه
خدایا بخش
رمضان هم به نیمه رسید
نیمه ی ماه شد و به قول آن وبلاگ نویس که به راحتی ازش نگذریم امام مجتی کریم است
چقدر دوست دارم این اسم را رمضان الکریم
اما تذکرات
۱.کاروان رفت تو در خواب بیابان در پیش
کی روی ؟ ره ز که پرسی؟
چه کنی؟ چون باشی؟
۲. ان احسن الحسن الخلق الحسن
همانا نیکوترین اعمال رفتار نیت
در این زمان که در قحطی اخلاق به سر میبریم گاهی ارزش یک لبخند یک گذشت یک سلام از هزاران هزار جانماز آب کشیدن بالاتر است
۳.همسر عزیز مدتها میپرسیدی به چه چیز علاقه داری و من همیشه گفتم به این موضوع فکر نکردم
الان احساس میکنم چیزی هست ؛سلام من درین دنیا سلام دوست دارم.
۴. اگر شیعه ی امام حسنی پس باید امام حسنی باشی
اینکه نامت در لیست باشد و خودت در صف دیگه ای باشی نمیشه در لیست طرفداران حسن ولی پشت سر معاویه.هعی گذریم
۵.فقط آنجا که شاعر میگه
گمان مبر که حسن بی ضریح و بی حرم است
کریم آل عبا هرچه هست می بخشد
۶.
نوه ی بزرگ خدیجه ـپسر بزرگ فاطمه ـ خواهر بزرگ زینب ـ عموی بزرگ رقیه
۷. تعریف میکرد یه منطقه ای هست رسم دارن (قبلا داشتن الان نمیدونم) امشب جوونا میرن خونه ها در میزنن و یه چیزی به اسم نیمه رمضونی میخونن صابخونه هم بهشون یه چیزی میده
قدیما چقدر مردم با هم نزدیک بودن
پ ن :بارالها از تو میخواهم از درجات کمالت کاملترینش را
و این چه سخنیست که می گویم هر جلوه ای از کمال تو کاملترین کمالات است
معبودا از تو میخواهم از همه ی جلوه های کمالت که همه کاملترینند
پیوست : محتاج دعاییم هنوز
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
آنها شبیه حیواناتند بلکه پستتر آنها همان غافلانند.
«أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ»
اعراف ۱۷۹
۱. گاوان و خران بار بردار
به زادمیان مردم آزار
۲. غیر آن جانی که در گاو و خر است
آدمی را عقل و جانی دیگر است
مرده گردد شخص گر بی جان شود
خر شود گر جان او بی آن شود
۳. دین به دنیا فروشان خرند
یوسف فروشند تا چه خرند؟
۴. تو شهر الاغستون (بخوانید خرستون) بدترین فحش اینه که به یکی بگن تو چقدر آدمی.
باز صبح به ما رسید
تا ساعتی دیگر از ما هم جلو می زند و ما مجبوریم با ظهر سر کنیم
البته ظهر هم همیشه مرا قال می گذارد دقیقا مثل برادرش غروب
و من مجبورم با شب سر کنم
اینگونه نمی شود
باید تندتر باشم
آنقدر سریع که دوباره به صبح برسم.
پ ن : سپیده زد مگر تو خندیدی؟
خدمت استاد عظیم الشان ما در معارف الهیه حکیم متاله عارف مستقیم حضرت آیت الله جوادی آملی دامت برکاته وقتی این مساله را مطرح کردم که :
«من گم شده ام مرا پیدا کن و سرجایم بنشان»
فرمود :
«هر لحظه که چیزی را به خود یا به غیر خدای سبحان نسبت دادیم ،خود را گم کرده ایم ؛اگر خود و غیر خدا را ندیدیم و فقط خدا و مجاری او را دیدیم معلوم می شود در راه هستیم .هرچه هست و هرچه داریم از آنِ خداست »
سید علی طباطبایی ـ تجلی اعظم ص ۱۴۳
۱.مگر نخواندیم سلام هی حتی مطلع الفجر
این شب سلام است تا طلوع فجر
پس بیا «لیلةالسلام» بخوانیمش.
شب سلام سلام خدا به انسانها و سلام فرشتگان به انسانها و سلام انسانها به انسانها
خوش به حال آنانکه به حقیقت سلام رسیدند و خود مجسمه ی سلام شدند.
۲. دومین شب قدر گذشت .دیشب مفاتیح را نگاه میکردم دو نکته ی مهم نوشته بود:
اینکه پرسیدند برای ما معلوم کنید شب ۲۱ یا ۲۳ کدوم شب قدره ؟ در جواب حدیث داره که: «اینکه دوشب رو مناجات کنی برای حاجاتت کار سختی نیست.»
۳.یکی هم نوشته بود : بعضی کج فهما فکر میکنن دیگه از امروز ماه رمضون تموم شده در حالیکه کل این دهه ی آخر جایگاه بزرگی داره و پیامبر از امروز عبادتشون رو چند برابر میکردند.
۴. باور نمیکنی اما از هم اکنون دلم برایت تنگ شده ماه خدا
حتی بیشتر از آنقدری که دلم برای خودم تنگ شده
ماهِ من ـ ماه ِخدای من ـ سحر خوانی ـسحری ـ سجده ـ قرآن به سر ـ
۵ . و امان ازین خوابهای نا معلوم .واقعا از کجا بفهمیم رویای صادقند یا چیز دیگر؟؟
بی ربط ِ بی ربط :
دلم برای تو .آیا دل تو هم تنگ است؟
و من افتادم زخمی بر خاک
دخترک رفت و پسر نیز مرا تنها بر خاک گذاشت
خنده و گریه یشان رفت به باد
سیب دندانزده ی خاک آلود
اینچنین می گوید :
ساعتی رفت و من آزرده شدم
همه در فکر شدم چه کسی من را از زمین بر خواهد داشت
چه کسی باز مرا خواهد خواست
که صدایی آمد کولی غمزده ای دید مرا ا
اشک شادی در چشم
از زمینم بر داشت
و مرا با خود برد
او که در گوشه ی مخروبه اطراف دهات
پدر پیری داشت
شاد و خندان به پدر کرد سلام
پدر امروز خدا سیبم داد
تا که باهم بخوریم
جای دندان زده را خود برداشت
جای دندانزده را خود برداشت
نیمه ی دیگر را ریز کرد و به دهان پدر پیر گذاشت
آری این باغچه ی لطف خداست
پسری من را چید
دختری دندان زد
کولی آخر من را
در دهان پدر پیر گذاشت
گرچه او باغچه ی سیب نداشت
پی نوشت :
سحرگاه شعرسیب حمید مصدق را در وبلاگی خواندم متوجه شدم فروغ با نگاهی دیگر جواب شعر او را داده از روی اتلاف وقت این چند خط بالا نوشته شد. اصل شعر و جواب آن بدین قرار است :
سیب از حمید مصدق :
تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را یدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت
سیب از فروغ
من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را یدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را….
و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت
تو لیلة القبری برو تا لیلة القدری شوی
چون قدر مر ارواح را کاشانه شو کاشانه شو
اگه خلاصه ی سریال زندگی یک انسان رو تو یه قسمت خلاصه کنن
اگه تمام شبهای عمرت رو تو یه شب فشرده کنن
اون یه شب چه رنگی داره؟
درسته شب تاریکه اما تاریکی هم رنگ داره مثل اشک
اشک خوشحالی یا اشک از روی ناراحتی اشک فراق یا وصال
شب عمر ما هم میتونه رنگش لیلةالقدری باشه یا لیلةالقبری
کسی که قدر شبهای عمرش رو ندونه تو همین دنیا در قبر زندگی کرده
ولی کسی که قدر ثانیه های عمرش رو بدونه شب اول قبرش هم لیلةالقدرِ.
قدر شبهایمان را بدانیم
بی ربط :
صبحها حدودا ساعت ۸ تا ۱۲ میخوابم
امروز خواب عجیبی دیدم تلفیقی از گذشته و حال شایدم آینده
آقای عشقی معلم حسابان شده بود استاد دانشگاهمون
روز اول هم امتحان گرفت روز بعد دعوا شده بود از همین تجمعات بیجا (به گمونم روز بعد رو بعد از یه بیداری دوباره دیدم)برگه ها هم تصحیح شده بود با درخشانترین نمرات ضعیف ممکن .
کلی با هم صحبت کردیم ازون همه صحبت فقط یادمه یه چوب دستی داشتم میگفتم عصا ی دستمه.
+پارسال که دیدمش نشناخت منو سلامش ردم بازم یادش نیومد گفت از وقتی بابام مرحوم شده دیگه اصلا حواسم هیچجا نیست
خدایا به خاطر همه ی محبتهات شکر
شبها می روند و درین رهگذر ،عمر آدمیست که رو به پایان می رود.
روزها ماهها سالها می آیند و عمر ما می رود.
و این دو روز که هرچه در صفحات مجازی و کاغذی دیدم سخن از قتل و جنایت و بود
۱.
اسم آقای نجفی را حدودا ۶ سال پیش شنیدم که وزیر آموزش پرورش معرفی شد
یادم هست که چند تا از مدیران مدرسه ها سخت از او تعریف میکردند و ایام وزارت او در دولتهای قبل در خاطرشان ماندگار شده بود
تا بعد که رییس میراث فرهنگی شد و آن حرف معروف در تلویزیون را زد که خیلیها ازو بد گفتند که چرا گفته اشکال ندارد زن و شوهر تو قهوه خونه قلیون بکشن یا همچین چیزی
بعد شهردار تهران و خیلی پستها ی دیگه قبلش البته
استعفای ناگهانی
و خبر دیروز.
نمیدانم اما خیلی دلم برایش می سوزد
فقط دو تا کاش
کاش اگر عقده ای به حق یا نابحق از کسی داریم وقتی در چاه است سر او سنگ نزنیم که کمال ناجوانمردیست
و کاش زود تصمیم نگیریم و در عصبانیت اقدام به هیچ کاری نکنیم
واقعا میترسم برای خودم که اگر چنین اتفاقی برای خودم بیفتد چه باید بکنم
و با همه ی این حرفها و البته درخواست اجرای عدالت برای همه باید بگویم هنوز هم او را انسانی آرام میبینم.
۲.
صبح خبر می رسد در شبی که شب بخشش و پاک کردن دل از کینه و نفرت است امام جمعه ی کازرون را آنگونه ناجوانمردانه ترور کردند
چرایش را نمیدانم ولی حرفم این است که سحر شب قدر بعد از احیا مگر این کار از دست هیچ حیوان درنده ای بر می آید آیا؟
درست در همان روزهایی که نهایت آرامش باید در دل باشد به اشتباه و به عمد یا هرچیز میتوان آدم کشت
انسان چه موجود حقیریست
خدایا یاد خودت را از ما نگیر
نام خدا بر لب
یاد خدا در دل
فقط به این بیندیشیم آرامترین وزیر هم باشی تا قاتل شدن راهی نداری و در امنترین شبها با مرگ فاصله ای نداریم.
من انسانم با ارزشترین و بی ارزشترین ، قویترین و ضعیفترین ،زیباترین و زشتترین ،محبوبترین و مبغوضترین مخلوق خدا
صبح است ساقیا قدحی پر شراب کن
دور فلک درنگ ندارد شتاب کن
زان پیشتر که عالم فانی شود خراب
ما را به جام باده ی گلگون خراب کن
شب بیست و سوم و شب قدر
فقط اونجاش که ساعت دو و نیم چراغای مسجد روشن باشه ببینی چند تا فسقلی(بخونین مهندسای آینده)نشستن و دارن جز سی قرآن رو میخونن
تو هم چند صفحه ی آخرش همراهیشون کنی و افتخار کنی همچین شاگردایی خدا بهت داده.
امشب همشون افطار دعوتن اگه خدا قبول کنه و البته ان شالله .
سوال : یعنی میشه وقتی عزراییل بیاد بتونی بگی
شب وصل است و طی شد نامه ی هجر
سلام فیه حتی مطلع الفجر
شما که سواد داری ، لیسانس داری ، رومه خونی
با بزرگون می شینی، حرف میزنی ، همه چی می دونی
شما که کله ت پره ، معلّم مردم گنگی
واسه هر چی که می گن جواب داری ، در نمی مونی
بگو از چیه که من ، دلم گرفته؟
راه میرم دلم گرفته ، می شینم دلم گرفته
گریه می کنم ، می خندم ، پا میشم، دلم گرفته
من خودم آدم بودم ، باد زد و حوای منو برد
سوار اسبی بودم که روز بارونی زمین خورد
عمر من کوه عسل بود ولی افسوس
روزای بد انگشت انگشت اونو لیسید
بعد نشست تا تهشو خورد
محمد صالح اعلا
قبل نوشت :امشب شب آخره؟
گویا شاید
ماه رمضان خدا نگهدار.
-------------------------------------------
غزلی نیمه تمام
امشب در آغوش منی فردا دوباره
تو می روی و میشوم تنها دوباره
تو می روی و میبری با خود صفا را
من مینشینم در صف غمها دوباره
نه نیمه ی شب نه سحر نه وقت افطار
در خواب غفلت می روم شبها دوباره
---------------------------------------------
پی نوشت: درود خدا بر آن عاشق عارف همانکه نیمه ی خرداد از انتظار در آمد
« روح الله ال الخمینی »
شبو خوب می شناسمش
من و شب
قصه داریم واسه هم
من و شب پشت سر روز می شینیم حرف می زنیم!
من و شب،
واسه هم شعر می خونیم
با هم آروم می گیریم
من و شب خلوتمون مقدسه،
من و شب خلوتمون، خلوت قلب و نفسه
خلوت دو همنوای بی کسه
که به اندازه ی زندگی به هم محتاجن
من شبو دوست دارم!
شب منو دوست داره!
من که عاقلا ازم فراری ان
من که دیوونه ی ِ واژه بافی ام
واسه ی شب کافی ام!
وقتی آفتاب می زنه
من کمم !
واسه روز
من همیشه کم بودم!
من و روز
همو هیچ دوست نداریم!
من و روز منتظر یه فرصتیم سر به سر هم بذاریم!
تا که این خورشید تکراری ی لعنتی بره
من و شب خوب می دونیم
ما رو هیچکس نمی خواد!
وقتی خورشید سره
هر کی با روز بده
مایه ی دردسره . !
۱.انّ اولیائى تحت قبابى* لا یعرفهم غیرى.
«دوستان من در زیر قبّههاى مناند، جز من کسى آنها را نمىشناسد.»
- احیاء علوم الدین، ج 4، ص 256. حدیث قدسى است .
* در نسخه هایی «قبایی» ذکر شده یعنی زیر قبای من پنهانند.
۲.
وصیتى است از پدرى پیر که عمرى را با بطالت و جهالت گذرانده، و اکنون به سوى سراى جاوید مىرود با دست خالى از حسنات و نامهاى سیاه از سیّئات، با امید به مغفرت اللَّه- و رجاء به عفو اللَّه است- به فرزندى جوان که در کشاکش با مشکلات دهر، و مختار در انتخاب صراط مستقیم الهى (که خداوند به لطف بیکران خود هدایتش فرماید) یا خداى ناخواسته انتخاب راه دیگر (که خداوند به رحمت خود از لغزشها محفوظش فرماید)
.پسرم، آنچه در درجه اوّل به تو وصیت مىکنم آن است که انکار مقامات اهل معرفت نکنى، که این شیوه جُهّال است؛ و از معاشرت با منکرین مقامات اولیا بپرهیزى، که اینان قُطّاع طریق حق هستند.
-سرالصلاة ص ۲۷ – روح الله ال الخمینی
۳.
چون خدا خواهد که پردهٔ کس درد
میلش اندر طعنهٔ پاکان برد
ور خدا خواهد که پوشد عیب کس
کم زند در عیب معیوبان نفس
چون خدا خواهد کهمان یاری کند
میل ما را جانب زاری کند
ای خنک چشمی که آن گریان اوست
وی همایون دل که آن بریان اوست
آخر هر گریه آخر خندهایست
مرد آخربین مبارک بندهایست
ـمثنوی دفتر اول بخش ۳۹
پ ن : آدمیزاد عجب موجود عجیب الخلقه ایست
«جعفر بلوری» طی یادداشتی در رومه کیهان نوشت:
چند هفتهای است که یک ویروس، نه فقط فکر و ذهن مردم ایران که، مردم تمام دنیا را به خود درگیر کرده.
بیش از ۴۰ کشور در سرتاسر دنیا با این ویروس درگیرند و تقریبا همه مطمئنند، دیر یا زود این ویروس، سراغ کشور آنها هم خواهد آمد. چندی پیش سازمان بهداشت جهانی به همه کشورهای جهان هشدار داد تدابیر لازم را برای مقابله با این ویروس اتخاذ کنند چرا که «کرونا پشت دروازه همه کشورهاست.» در اینباره گفتنیهایی هست:
۱- اگر اهل فضای مجازی و دنبال کردن اخبار باشی، متوجه خواهی شد که در میان کشورهایی که با «کرونا» درگیرند، هیچ کشوری- تأکید میشود- هیچ کشوری مثل «ایران»، تحت فشارهای رسانهای و روانی از سوی دشمنانش نیست. در ایران عزیز، «کرونا» سلاحی شده در دستان مخالفانش، برای بمباران افکار با اخبار مملو از «ترس» و «یأس» و «استرس» و این در حالی است که ترس و استرس، جزو عواملی است که گفته میشود، سیستم ایمنی بدن را کاهش میدهد! اینکه چرا ویروس کرونا به ایران یا مثلا چین که میرسد «مرگبار» است اما مثلا در عربستان یا آمریکا «نه»، در ادامه خواهیم فهمید. فقط این را بدانید اگر این ویروس به روسیه هم برسد، «خیلی مرگبار» خواهد شد!!
۲- «کفتارهای ی»، شاید برای توصیف کشورهایی که از هر فرصتی ولو یک ویروس برای ضربه زدن به رقبا یا دشمنانشان استفاده میکنند، «کم» باشد. آنها قطعا بهدنبال «هراسافکنی» در کشورند تا اول، تعادل روانی جامعه را به هم بزنند تا، «بازار» تعادل خود را از دست بدهد، و پس از آن، به هم خوردن تعادل، منجر به مثلا، هجوم به فروشگاهها برای خریدهای اضافی، کاهش کالا، افزایش تورم و در یک کلام افزایش فشارها به مردم شود. نتیجه نهایی هم، اضافه شدن یک مشکل به انبوهی از مشکلات اقتصادی، روحی و روانی است و.این قصه سر دراز دارد! آنها دشمنند و تکلیف ما با دشمن روشن. اما طی روزهای گذشته برخی کفتارهای وطنی نیز از این ویروس، تغذیه کردهاند. ماسک خریدند و انبار کردند تا چند برابر قیمت بفروشند. در حالی که مردم به آن نیاز داشتند. شایعهها ساختند تا مثلا لیموترش را ۲۵ هزار تومان بفروشند! این روزها، به فضل الهی و هوشیاری مردم و مسئولین خواهد گذشت اما حرامخواران یادشان باشد، با مردم، «بد معامله کردند»!
۳- این اتفاق با همه تلخیهایش، یک «شیرینی» با خود داشت. مردم قدر پزشکان و پرستاران و بهطور کلی کادر درمانی را بیشتر فهمیدند. الحق و الانصاف، کار کردن با چنین شرایطی، شجاعت و فداکاری زیادی میطلبد. بنده با اطلاع میگویم، کسانی را میشناسم که روزانه چیزی حدود ۱۰۰ بیمار مشکوک به کرونا را از نزدیک معاینه میکنند، به نگرانیهایشان گوش میدهند، تلاش میکنند آرامشان کنند، گاهی هم بهخاطر فشار کار و استرس و نگرانی، عصبانی هم میشوند. یکی از این عزیزان در روزهای نخست جدی شدن مسئله میگفت، آنقدر مردم از ترس ابتلا به این ویروس به بیمارستان آمده بودند که پرسنل بیمارستان، ماسک برای زدن نداشتند چون، بسیاری از آنها را به همین مراجعهکنندگان داده بودند تا آرامشان کنند! برخی از مبتلایان به این ویروس، از میان همین کادر درمانی بیمارستانها هستند. شاید این روزها باعث شود، مردم همانطور که بعد از حادثه تلخ پلاسکو، قدر آتشنشانان زحمتکش را فهمیدند، قدر این عزیزان را نیز بفهمند.
۴- وقتی کشوری دچار «بحران روانی» است، یعنی روان مردمش دچار ترس و استرس شده و آرام نیست، راهحل انتشار اخبار جعلی و «منفی» نیست. خدا میداند طی دو هفته گذشته چقدر درباره این ویروس، اخبار و تصاویر کذب تهیه و منتشر شد. اخباری که متأسفانه برخی رسانههای به ظاهر معتبر! نیز برای اهدافی خاص تهیه کرده و بلافاصله هم آن را تکذیب میکردند! در شرایطی مثل شرایط الان، آنقدر که خبر بد روح و روان آدمی را به هم میریزد، تکذیب آن حال آدمی را خوب نمیکند! امروز هیچ اقدامی مثل پمپاژ اخبار منفی و جعلی برای به هم زدن آرامش روانی جامعه مضر نیست. در کنار واقعیات میتوان، اخبار «خوب» در این حوزه را برجسته کرد، مثل این واقعیت مهم که، میزان کُشندگی کرونا چیزی حدود ۲ درصد است و این میزان بسته به سن افراد و شرایط سلامتی و جسمی فرد کمی بالا و پایین میشود.
۵- شرایط «بحرانی» بهترین زمان برای محک خوردن «مدیران» یک کشور است. کرونا در این مدت، بیش از اینکه جان مردم را گرفته باشد، آرامش را از آنها گرفته است. مدیران کشور در کنار تمام وظایفی که دارند، حتما باید وظیفه تزریق آرامش به جامعه را هم مدنظر قرار دهند. اگر این آرامش مهم نبود، دشمن آن را هدف قرار نمیداد! طبق گزارشهایی که منتشر شده، کشورهای چین و فرانسه در این امر تا حدود زیادی موفق عمل کرده و تقریبا جلوی پیشروی آن را گرفتهاند. این نکته مهم هم یادمان باشد که، وقتی همه دنیا گرفتار بحران شده باشد، هیچکس از بیرون به کمک ما نخواهد آمد. راستی! دقت کردهاید اصلا، کسی راجع به زله و سیلی که برخی شهرها را گرفتار کرده، حرفی نمیزند؟! واکنشمان را وقتی مثلا چند سال پیش در کرمانشاه زله آمد با امروز که در خوی زله آمده و سیل برخی از هموطنانمان را تهدید میکند، مقایسه کنید!
یکی نیست؛ هست؟!
۶- کافی است در گوگل کلمه Corona Biological Weapon را جستوجو کنید. اینکه این ویروس ممکن است، آزمایشگاهی و ساخته دست بشر باشد، «محتمل» دانسته شده. برخی میگویند آمریکا با هدف جلوگیری از ادامه رشد اقتصادی و نظامی چین این ویروس را به جان این کشور انداخته. این احتمال، اصلا بعید نیست. خوب یا بد، دنیای امروز، دنیای «ت منهای اخلاق» است. در چنین دنیایی هر اتفاقی ممکن است حتی پول درآوردن با جان مردم! همین دو روز پیش رومه انگلیسی ایندیپندنت مگر ننوشت: «راهحل پایان جنگ در یمن و کشتار مردم بیگناه این کشور بسیار ساده است اما کشورهای غربی بهدلیل منافع اقتصادی خواستار تداوم این جنگ هستند.»؟! اما اگر این ویروس آزمایشگاهی و ساخت بشر باشد، به احتمال قریب به یقین، کنترل آن از دست سازنده خارج شده چرا که شرایط نشان میدهد، این ویروس مظنونین اصلی را هم گرفتار کرده است. دیروز اعلام شد آمریکا بهدنبال اختصاص یک بودجه دو و نیم میلیارد دلاری برای مقابله با این ویروس است!
۷- وقتی مدیر بیمارستان چینی که مبتلایان به ویروس کرونا در آن بستری هستند، به این ویروس مبتلا شد، اعلام شد ایشان محکم پایکار مانده و با تمام توان برای نجات مردمش میجنگید و از جان خود مایه میگذاشت همین روحیه قطعا در توقف شیوع این ویروس در چین موثر بوده است. دیروز آقای ایرج حریرچی، معاون محترم وزیر بهداشت کشورمان هم گفت به این ویروس مبتلا شده است. ایشان در هفتههای گذشته وسط میدان مبارزه با کرونا بود و ابتلایشان به احتمال زیاد بهخاطر همین پایکار بودن است. ضمن اینکه برای شفای ایشان دعا میکنیم و انشاءالله مانند بسیاری دیگر از مبتلایان به زودی شفا مییابند، باید گفت، با وجود چنین مدیرانی میتوان امیدوار بود، از این مرحله نیز به فضل الهی و خیلی زود عبور خواهیم.
درباره این سایت